نیمه شب در دل دهلیز خموش* *ضربه ی پائی افکند طنین
دل من چون دل گل های بهار **پر شد از شبنم لرزان یقین
جستم از جا ودر آیینه ی گنج**بر خود افکندم با شوق نگاه
آه لرزید لبانم از عشق ** تار شد چهره ی آئینه ز آه
شاید او وهمی را می نگریست**گیسویم در هم و لبهایم خشک
شانه هایم عریان در جامه ی خواب**لیک در ظلمت دهلیز خموش
رهگذر هر دم می کرد شتاب **نفسم ناگه در سینه گرفت
گوئی از پنجره ها روح نسیم **دید اندوه من تنها را
ریخت بر گیسوی آشفته ی من **عطر سوزان اقاقی ها را
تند و بی تاب دویدم سوی در**ضربه ی پاها در سینه من
چون طنینی نی در سینه ی دشت**لیک در ظلمت دهلیزخموش
ضربه ی پاها لغزید و گذشت **باد آواز حزینی سر کرد
(فروغ فرخزاد)
:: برچسبها:
حافظ,